صدای دریا

می‌خواهمت، آن‌چنان که موی پریشان باد را

می‌خواهمت، آن‌چنان که موی پریشان باد را

به این بیاندیش که اگر انسان قادر بود از پوست خود بوهای متنوع و ارادی صادر کند، احتمالاً اکنون به جای «صدا» از «بو» برای ارتباط استفاده می‌کرد. تونالیته و چینش‌های متفاوت بوها مانند زبان‌های متفاوت عمل می‌کرد و می‌شد از یک زبان بویایی به زبان دیگر ترجمه کرد. بعد برخی از بوهای پایه به عنوان الفبا انتخاب می‌شد و زبان‌های بویایی قابل نوشتن در قالب نشانگان قراردادی (خط) می‌شدند. در شهرهای بزرگ پدیده‌ی آلودگی بویی به یک معضل تبدیل می‌شد، و اندیشمندان از خشونت بویی سخن می‌گفتند. فمینیست‌ها مردانه بودن «بویمان» (معادل «گفتمان») را نقد می‌کردند و از تأسیس بویمان زنانه، و حتی شاید از برتری‌های بویمان زنانه، دفاع می‌کردند. افلاطونی‌ها برای هر «بویه» (معادل «واژه») یک معنای عینی در جهان ایده‌ها در نظر می‌گرفتند. ویتگنشتاین متقدم به اموری اشاره می‌کرد که قابل بیان توسط بویه‌ها نیستند و تنها می‌توان آن‌ها را نشان داد (گاهی از طریق ایجاد صداهایی!) در این دنیا هنرمندانی بودند که با ترکیب بوهایی از «آلات بونوازی» آهنگ‌های شامه‌نواز و تأثیرگذار خلق کنند و «بوینده» (معادل «خواننده»)هایی که با بوهای ماندگار خود زندگی را برای ما زیباتر یا قابل‌تحمل‌تر کنند؛ تنها بو است که می‌ماند. در این دنیا حتی داروین هم به کمک انسان می‌آمد تا بوهای کهنه را دیگر نشنود و هر بویی پس از استشمام فوراً ناپدید شود...

همه‌ی این‌ها را در نظر گرفتی؟ خواستم بگویم آن‌وقت در این دنیا «بوی تن تو» حکم «صدای دریا» داشت.

آخرین مطالب
پیوندها

هگل و ایده‌ی حقیقت

اگر فلسفه بخواهد به دنبال «حقیقت» باشد، پس نمی‌تواند شبیه علوم و به شیوه‌ی کونی (غیر انباشتی) پیش رود؛ باید حقیقت را به گونه‌ای تعریف کند که هر فلسفه‌ی قبلی صرفاً مرحله‌ای میانی به سوی آن حقیقت نهایی باشد. فلسفه‌ها جای‌گزین هم نمی‌شوند، بلکه یک‌دیگر را تکمیل می‌کنند و به این معنا فلسفه‌ی هر دورانی تمام فلسفه‌های پیش از خود را در بر دارد. نظام‌سازی یعنی این که یک فلسفه تمام است و هر چیزی را که می‌توانسته گفته؛ قرار نیست چیزی به آن افزوده شود و گویی برای تمام دوران‌ها حرف زده. فلسفه یک کل تمام‌شده است. اما از سوی دیگر هر فیلسوفی فرزند زمان خویش است، و حقیقت را تنها تا جایی که روح زمان قابلیت دارد می‌تواند در نظام خود بیان کند. لازمه‌ی نظام‌سازی این است که برای تمام گذشته و آینده حرف بزنی، گذشته‌ای که هر برهه‌ای مرحله‌ای مقدماتی از این نظام است و آینده‌ای که مرحله‌ی بالاتری از آن است. لازمه‌ی ایده‌ی حقیقت این است که تاریخی باشد، و این گونه است که فلسفه‌ی تاریخ اهمیت می‌یابد. حقیقت امری جمعی و همواره نیامده است؛ حقیقت تا ابد به تعویق می‌افتد. به این معنا است که از نظر دریدا دیالکتیک هگلی پایانی است بر متافیزیک (و در عین حال نقطه‌ی اوج آن)، و آغازی بر عصر تفاوط. دریدا با حذف نقطه‌ی پایان تاریخ - و در واقع حذف «مطلق» - از مسیانیسم (موعودباوری) سخن می‌گوید؛ چرا که این ایده اساساً و در هر لحظه نجات‌بخش است.  
اما نیچه متوجه این ایده‌ی بنیادین نشد، و خواست از آینده سخن بگوید، بدون این که گذشته را به رسمیت شمرد. از منظر هگلی نیچه یک نظام‌سازِ متناقض بود. پرش از روی نیچه و بازگشت به هگل برای دریدا امری حیاتی است. 
  • ۹۴/۰۴/۱۲
  • فر زاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی