صدای دریا

می‌خواهمت، آن‌چنان که موی پریشان باد را

می‌خواهمت، آن‌چنان که موی پریشان باد را

به این بیاندیش که اگر انسان قادر بود از پوست خود بوهای متنوع و ارادی صادر کند، احتمالاً اکنون به جای «صدا» از «بو» برای ارتباط استفاده می‌کرد. تونالیته و چینش‌های متفاوت بوها مانند زبان‌های متفاوت عمل می‌کرد و می‌شد از یک زبان بویایی به زبان دیگر ترجمه کرد. بعد برخی از بوهای پایه به عنوان الفبا انتخاب می‌شد و زبان‌های بویایی قابل نوشتن در قالب نشانگان قراردادی (خط) می‌شدند. در شهرهای بزرگ پدیده‌ی آلودگی بویی به یک معضل تبدیل می‌شد، و اندیشمندان از خشونت بویی سخن می‌گفتند. فمینیست‌ها مردانه بودن «بویمان» (معادل «گفتمان») را نقد می‌کردند و از تأسیس بویمان زنانه، و حتی شاید از برتری‌های بویمان زنانه، دفاع می‌کردند. افلاطونی‌ها برای هر «بویه» (معادل «واژه») یک معنای عینی در جهان ایده‌ها در نظر می‌گرفتند. ویتگنشتاین متقدم به اموری اشاره می‌کرد که قابل بیان توسط بویه‌ها نیستند و تنها می‌توان آن‌ها را نشان داد (گاهی از طریق ایجاد صداهایی!) در این دنیا هنرمندانی بودند که با ترکیب بوهایی از «آلات بونوازی» آهنگ‌های شامه‌نواز و تأثیرگذار خلق کنند و «بوینده» (معادل «خواننده»)هایی که با بوهای ماندگار خود زندگی را برای ما زیباتر یا قابل‌تحمل‌تر کنند؛ تنها بو است که می‌ماند. در این دنیا حتی داروین هم به کمک انسان می‌آمد تا بوهای کهنه را دیگر نشنود و هر بویی پس از استشمام فوراً ناپدید شود...

همه‌ی این‌ها را در نظر گرفتی؟ خواستم بگویم آن‌وقت در این دنیا «بوی تن تو» حکم «صدای دریا» داشت.

آخرین مطالب
پیوندها

از دکتر می‌ترسم

از دکتر رفتن متنفرم. بدنم دارد جلوی چشمم خراب می‌شود، اما کاری نمی‌کنم. مثلاً چند ماهی است که یکی از دندان‌هام دارد سیاه می‌شود؛ از یک نقطه‌ی سیاه شروع شد و همین جور بزرگ و بزرگ‌تر شد. الان هر شب کارم شده نگاه کردن توی آینه و دنبال کردن نرخ رشد لکه‌ی سیاه. دارد به عصب می‌رسد و من فقط امروز و فردا می‌کنم.
بدتر از آن کمرم... از چند سال پیش که توی اسباب‌کشی زیر یک جعبه کتاب کمرم داغون شد، هر چند وقت یک بار چنان کمردرد می‌گیرم که دست‌کم یک هفته باید دراز بکشم. از امسال تیر کشیدن به پای راست هم اضافه شد. همه تعجب می‌کنند که با این همه زمین‌گیر شدن حتی یک بار هم سراغ پزشک نرفته‌ام. تازگی‌ها اطرافیان تلویحاً برچسب سنتی، امّل و دهاتی (سلام هاشمی) هم به‌ام زده‌اند.
اما خودم فکر می‌کنم رابطه‌ی پزشک-بیمار من را فراری می‌دهد. نمی‌دانم چرا نزد پزشک در موضع ضعف وحشتناکی قرار می‌گیرم، آن‌قدر ضعیف که طعنه به حقارت می‌زند. آماده ام که به راحتی چاپلوسی هم بکنم؛ چیزی که موقع استخدام توی مصاحبه‌ی گزینش هم به آن تن ندادم. در مقابل پزشک رعیتی می‌شوم که در مقابل حاکم-حکیم کاملاً خاضع ام. تا دم در مطب روی خودم کار می‌کنم و با اعتمادبه‌نفس هم وارد می‌شوم و سلام می‌کنم، اما در جمله‌ی بعدی یک دفعه مچاله می‌شوم. 
مطب جایی است که بر اوضاع کنترلی ندارم و غرورم را به سادگی زیر پا می‌گذارم؛ و این برایم قابل تحمل نیست. من از دکتر می‌ترسم :(
  • ۹۴/۰۵/۱۸
  • فر زاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی