صدای دریا

می‌خواهمت، آن‌چنان که موی پریشان باد را

می‌خواهمت، آن‌چنان که موی پریشان باد را

به این بیاندیش که اگر انسان قادر بود از پوست خود بوهای متنوع و ارادی صادر کند، احتمالاً اکنون به جای «صدا» از «بو» برای ارتباط استفاده می‌کرد. تونالیته و چینش‌های متفاوت بوها مانند زبان‌های متفاوت عمل می‌کرد و می‌شد از یک زبان بویایی به زبان دیگر ترجمه کرد. بعد برخی از بوهای پایه به عنوان الفبا انتخاب می‌شد و زبان‌های بویایی قابل نوشتن در قالب نشانگان قراردادی (خط) می‌شدند. در شهرهای بزرگ پدیده‌ی آلودگی بویی به یک معضل تبدیل می‌شد، و اندیشمندان از خشونت بویی سخن می‌گفتند. فمینیست‌ها مردانه بودن «بویمان» (معادل «گفتمان») را نقد می‌کردند و از تأسیس بویمان زنانه، و حتی شاید از برتری‌های بویمان زنانه، دفاع می‌کردند. افلاطونی‌ها برای هر «بویه» (معادل «واژه») یک معنای عینی در جهان ایده‌ها در نظر می‌گرفتند. ویتگنشتاین متقدم به اموری اشاره می‌کرد که قابل بیان توسط بویه‌ها نیستند و تنها می‌توان آن‌ها را نشان داد (گاهی از طریق ایجاد صداهایی!) در این دنیا هنرمندانی بودند که با ترکیب بوهایی از «آلات بونوازی» آهنگ‌های شامه‌نواز و تأثیرگذار خلق کنند و «بوینده» (معادل «خواننده»)هایی که با بوهای ماندگار خود زندگی را برای ما زیباتر یا قابل‌تحمل‌تر کنند؛ تنها بو است که می‌ماند. در این دنیا حتی داروین هم به کمک انسان می‌آمد تا بوهای کهنه را دیگر نشنود و هر بویی پس از استشمام فوراً ناپدید شود...

همه‌ی این‌ها را در نظر گرفتی؟ خواستم بگویم آن‌وقت در این دنیا «بوی تن تو» حکم «صدای دریا» داشت.

آخرین مطالب
پیوندها

داستان یک جنایت

پسر دانش‌جو است و دارد با اتوبوس به شهرشان بازمی‌گردد. از همان اوایل غروب متوجه می‌شود که چراغ‌های اتوبوس اتصالی دارد، چند لحظه قطع می‌شود و دوباره وصل می‌شود. چند بار تصمیم می‌گیرد به راننده تذکر دهد که نباید با این اتوبوس ادامه دهند. با مسافر کناری که در میان می‌گذارد با تعجب و تمسخر او روبه‌رو می‌شود که یعنی توی این سرما و تاریکی وسط بیابون بزنیم کنار تا امدادخودرو برسد؟ تیتراژ. به پلیس راه می‌رسند. مردد است که اطلاع دهد یا نه؟ آن‌قدر این پا و آن پا می‌کند تا این‌که دیر می‌شود و راننده سمت اتوبوس بازمی‌گردد. پسر شروع می‌کند به توجیه وضعیت که ۵۰ کیلومتر بیش‌تر تا شهر نمانده و سوار می‌شود. کات. میانه‌های شب که اغلب مسافرین خواب اند، او بیدار است و جاده را می‌پاید. ناگهان دوباره چراغ‌ها اتصالی می‌کنند و بعد از یکی دو بار قطع و وصلی خاموش می‌شوند. جاده‌ی دوطرفه ظلمات می‌شود. از دور نور چند ماشین از روبه‌رو پیدا می‌شود. جلوتر، ماشینی که نوری شبیه پراید دارد برای سبقت وارد لاین آن‌ها می‌شود. هراس، ترمز، صدای دل‌خراش تصادف. کات. صدا قطع می‌شود و دوربین روی شانه دیوانه‌وار، همراه با کات‌های متوالی، تاریکی و دود و آتش و تکه‌های ماشین و افراد ترسیده و سردرگم کنار جاده را نشان می‌دهد. کات به عصر روز بعد. پسر به خاطر منظره‌ی دیشب شوکه است هنوز. مادرش با نگرانی می‌پرسد کجا می‌خواهد برود؟ کات به بیمارستان. پسر مشخصات تصادف نیمه‌شب دیشب اتوبوس و پراید حوالی ۵ کیلومتری شهر را می‌پرسد. متوجه می‌شود که پدر خانواده قطع نخاع شده است، همسرش و بچه‌ی دو‌ساله‌شان در دم مرده اند، و پسر ۱۵ ساله‌شان در کما است.

  • ۹۵/۱۰/۰۲
  • فر زاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی