«نیرو و معنا»، دریدا، ترجمه رشیدیان
فر زاد | جمعه، ۶ اسفند ۱۳۹۵ |
۰ نظر
آنگاه که دیگر نیرویی برای درک نیرو در درونش نداریم، یعنی نیرویی برای آفریدن، فرم مسحورکننده میشود. از همین رو ست که نقد ادبی در هر عصری ماهیتاً و حتماً ساختارگرا ست... نقد ادبی از این پس خود را جدا از نیرویی میداند که گاه از آن انتقام میگیرد، زیرا به شیوهای ژرف نشان میدهد جدایی نه فقط شرط گفتار درباره اثر بلکه شرط خود اثر است. بدینترتیب این نکتهی ژرف، این درد غمآلودِ مشهود در غریوهای پیروزی چیرهدستی تکنیکی و ظرافت ریاضی، که گاه ملازم بعضی تحلیلهای موسوم به «ساختاری»اند، توضیح داده میشود. این تحلیلها ممکن نیستند مگر پس از نوعی شکست نیرو و در حرکتِ تبوتاب فرونشسته. چیزی که در آن، آگاهی ساختارگرا صرفاً آگاهی است بهمثابه اندیشهی گذشته، یعنی اندیشهی امر واقع به طور عام. تأمل مورخانه و رستاخیزی درباره امر انجام شده.
- ۹۵/۱۲/۰۶