فلسفه در نهایت همهی اشکال فراسوی خود، همهی صورتها و همهی منابع بیرون از خود را دربر میگیرد و برای حفظ آنها نزد خودش آنها را پیشبینی میکند، با تسلط صرف بر اظهار آنها. شاید بهاستثنای نوعی خنده.
خندیدن بر فلسفه خواهان انضباط و روش تأملیِ کاملی است که راههای فیلسوف را به رسمیت بشناسد، بازی او را بفهمد، با ترفندهایش ترفند بسازد، با ورقهایش بازی کند، به او مجال به کارگرفتن استراتژیاش را بدهد و متنهایش را تصرف کند. سپس، به برکت همین کاری که آن را مهیا کرده است، اما با گسست شدید، پنهانی و غیرمنتظره از آن، به مثابه خیانت یا لاقیدی، به گونهای سرد، خنده میترکد. آن هم در دقایق ممتازی که بیش از آن که دقایق باشند جنبشهای تجربه اند که همیشه با شتاب طراحی شده و کمیاب، بدون سادهلوحیِ فاتحانه، دور از مکان عمومی و کاملاً نزدیک به چیزی هستند که خنده به آن میخندد: قبل از همه نزدیک به اضطراب، که حتی نباید نگاتیف خنده نامیده شود، زیرا این خطر هست که بار دیگر به وسیلهی گفتار فلسفی قاپیده شود.
ــ دریدا
- ۹۶/۰۱/۰۸