صدای دریا

می‌خواهمت، آن‌چنان که موی پریشان باد را

می‌خواهمت، آن‌چنان که موی پریشان باد را

به این بیاندیش که اگر انسان قادر بود از پوست خود بوهای متنوع و ارادی صادر کند، احتمالاً اکنون به جای «صدا» از «بو» برای ارتباط استفاده می‌کرد. تونالیته و چینش‌های متفاوت بوها مانند زبان‌های متفاوت عمل می‌کرد و می‌شد از یک زبان بویایی به زبان دیگر ترجمه کرد. بعد برخی از بوهای پایه به عنوان الفبا انتخاب می‌شد و زبان‌های بویایی قابل نوشتن در قالب نشانگان قراردادی (خط) می‌شدند. در شهرهای بزرگ پدیده‌ی آلودگی بویی به یک معضل تبدیل می‌شد، و اندیشمندان از خشونت بویی سخن می‌گفتند. فمینیست‌ها مردانه بودن «بویمان» (معادل «گفتمان») را نقد می‌کردند و از تأسیس بویمان زنانه، و حتی شاید از برتری‌های بویمان زنانه، دفاع می‌کردند. افلاطونی‌ها برای هر «بویه» (معادل «واژه») یک معنای عینی در جهان ایده‌ها در نظر می‌گرفتند. ویتگنشتاین متقدم به اموری اشاره می‌کرد که قابل بیان توسط بویه‌ها نیستند و تنها می‌توان آن‌ها را نشان داد (گاهی از طریق ایجاد صداهایی!) در این دنیا هنرمندانی بودند که با ترکیب بوهایی از «آلات بونوازی» آهنگ‌های شامه‌نواز و تأثیرگذار خلق کنند و «بوینده» (معادل «خواننده»)هایی که با بوهای ماندگار خود زندگی را برای ما زیباتر یا قابل‌تحمل‌تر کنند؛ تنها بو است که می‌ماند. در این دنیا حتی داروین هم به کمک انسان می‌آمد تا بوهای کهنه را دیگر نشنود و هر بویی پس از استشمام فوراً ناپدید شود...

همه‌ی این‌ها را در نظر گرفتی؟ خواستم بگویم آن‌وقت در این دنیا «بوی تن تو» حکم «صدای دریا» داشت.

آخرین مطالب
پیوندها

دوبن‌بستیِ نظام

رد صلاحیت احمدی‌نژاد هزینه‌ی گزافی بر نظام وارد خواهد کرد، هزینه‌ای که قابل مقایسه با رد صلاحیت هاشمی نیست. رد صلاحیت هاشمی بریدن بخشی از عقبه‌ی انقلابی نظام بود که خبر از شکل‌گیری یک نظام عرفی می‌داد، مخصوصا که هاشمی هیچ گاه از نظام خارج نشده بود و فقط تفسیرِ پرطرف‌دار خودش را از انقلاب داشت. به همین دلیل این رد صلاحیت حذف بخش مهمی از تاریخچه‌ی ایدئولوژیک نظام بود. البته این حذف نیز در نهایت دست‌پخت احمدی‌نژاد بود. 

اما رد صلاحیت احمدی‌نژاد از جنس دیگری است. اگر رد صلاحیت هاشمی هزینه‌ی اجتماعی بالایی نداشت به این دلیل بود که اکثر حامیان هاشمی قواعد بازی سیاست را می‌دانستند و تا حدودی با بازی حرفه‌ای سیاست آشنایی داشتند. می‌دانستند در بازی سیاست گاهی پیش می‌آید که امتیاز می‌دهیم، و قرار نیست کاسه‌ی چه‌کنم دست بگیریم. طبیعی است که حریف دارد با کارت‌های خودش پیش می‌رود، ما هم باید با کارت‌های خودمان بازی را پیش بریم. واقع‌گراییِ سیاسی هزینه‌ی قابل محاسبه‌ای بار می‌آورد که هر چه باشد هنوز داخل بازی است. 

اما ماجرای احمدی‌نژاد داستان دیگری است. حامیان احمدی‌نژاد که امیدهای‌شان با آمدن او دوباره جوانه می‌زند، قواعد بازی را نه می‌شناسند، نه برایش تره خرد می‌کنند. آن‌ها از سیاست تنها پدرسوختگی و بی‌پدرمادر بودن آن را قبول دارند، و برای همین برگ برنده‌ی احمدی‌نژاد در مقابله با بزرگان نظام این است که با زبان خودشان به مصاف‌شان آمده؛ این که در عین تسلط بر بازی سیاست آن را نفی کنی و خودت را از دنیای لجن سیاست‌بازی دور بدانی. برای بسیاری صداقتِ احمدی‌نژاد، در عین تمام دروغ‌گویی‌هایش، از همین‌جا است؛ ایستادن در بیرون از زمین بازیِ سیاست و از بیرون به آن حمله کردن. اکنون حذف احمدی‌نژاد توسط نظام یعنی غلبه‌ی سیاست‌بازیِ کثیفِ حاکمان بر صدای نازکِ محرومان. با رد صلاحیتِ احمدی‌نژاد مشروعیتِ نظام نزد حامیانِ احمدی‌نژاد به یک‌باره فرو خواهد ریخت، آن هم نزد کسانی که امید نهایی نظام بوده‌اند که همواره برای سرکوب نواندیشی و غرب‌گرایی به آن‌ها متوسل می‌شده. بیش‌تر تخم مرغ‌های نظام در سبد رای‌دهندگان به احمدی‌نژاد بوده است، برای همین رهبر نمی‌گذاشت فاصله‌ی او و خودش زیاد شود و اختلافات از پرده برون افتد. 

اما اکنون در دوران پس از هاشمی، احمدی‌نژاد می‌خواهد رهبری را داخل در بازی سیاست معرفی کند؛ مافیایی تودرتو و قدرتمند از افراد و نهادهایی که سرنوشت مردم را رقم می‌زنند و ثروت و قدرت زیادی به هم زده‌اند. پیش از این هاشمی خط مقدم این مبارزه بود، و با حذف او کارد دارد به استخوان نزدیک می‌شود. احمدی‌نژاد در این دوره رام‌نشدنی‌تر از همیشه خواهد بود و این را هم طرف‌دارانش می‌دانند، هم مسوولین عالی‌رتبه‌ی نظام. احمدی‌نژاد دارد تبدیل می‌شود به نقطه‌ی تقابل و تضاد میان نظام و بدنه‌ی اجتماعی آن. اما این استخوان نه بالا می‌آید و نه فرو می‌رود. 

این که احمدی‌نژاد از دل کار حزبی بیرون نیامده (همان بیرون بودنش از زمینِ «بازیِ کثیفِ سیاست»)، پیامدش این است که نحوه‌ی ورودش سرنوشت‌اش را تعیین می‌کند؛ راز پیش‌بینی‌ناپذیر بودن وی همین است. همین بی‌بنیاد بودنش بود که باعث شد برای جبران فقر گفتمانی‌اش متوسل به شعارهای مردمی و ضدامپریالیستیِ انقلاب ۵۷ شود. او در شعارها و ایده‌های انقلاب استعدادهای خفته‌ی زیادی یافته بود، برای این که فریاد ‌محرومان شود و علیه الیگارشیِ حاکم بشورد. از منظر محرومان هم که نظام با حذف هاشمی و بیت امام، دنباله‌ی انقلابی خود را پاک کرده است و نشان داده که در لایه‌های بالا جنگ قدرت در جریان است. همان طور که گفته شد نحوه‌ی ورود و خروج کسی مثل احمدی‌نژاد بر شیوه‌ی حرکت او و سرنوشت‌اش تاثیری حیاتی دارد. و اکنون با احمدی‌نژادی روبه‌رو ایم که در دوره‌ی دوم ریاست‌جمهوری اختلافات‌اش با رهبری از پرده بیرون افتاده و رسما با رئیس قوه‌ی قضا، منصوب و معتمد رهبر، درگیر شده، ثبت‌نام دیروزش با پا گذاشتن روی توصیه‌ی پنهان و آشکار رهبر صورت گرفته (این نحوه‌ی ورود بسیار مهم است)، در سخن‌رانی و کنفرانس مطبوعاتی اخیرش شمشیر را از رو بسته؛ خلاصه با احمدی‌نژادی روبه‌رو ایم که رسما اعلام می‌کند با به‌اصطلاح جریانِ انحرافی (مشایی) یکی است. و بی‌تردید این پدیده برای نظام تحمل‌ناپذیر است. نظام بر سر یکی از بدترین دوبن‌بستی‌های دوران خودش قرار گرفته. شاید در همین یک روز ورق برای برخی اصول‌گرایان آن‌چنان برگشته باشد که آرزو می‌کنند احمدی‌نژاد تایید صلاحیت شود و در مصاف با روحانی شکست بخورد و شرش کنده شود. 

  • ۹۶/۰۱/۲۴
  • فر زاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی