صدای دریا

می‌خواهمت، آن‌چنان که موی پریشان باد را

می‌خواهمت، آن‌چنان که موی پریشان باد را

به این بیاندیش که اگر انسان قادر بود از پوست خود بوهای متنوع و ارادی صادر کند، احتمالاً اکنون به جای «صدا» از «بو» برای ارتباط استفاده می‌کرد. تونالیته و چینش‌های متفاوت بوها مانند زبان‌های متفاوت عمل می‌کرد و می‌شد از یک زبان بویایی به زبان دیگر ترجمه کرد. بعد برخی از بوهای پایه به عنوان الفبا انتخاب می‌شد و زبان‌های بویایی قابل نوشتن در قالب نشانگان قراردادی (خط) می‌شدند. در شهرهای بزرگ پدیده‌ی آلودگی بویی به یک معضل تبدیل می‌شد، و اندیشمندان از خشونت بویی سخن می‌گفتند. فمینیست‌ها مردانه بودن «بویمان» (معادل «گفتمان») را نقد می‌کردند و از تأسیس بویمان زنانه، و حتی شاید از برتری‌های بویمان زنانه، دفاع می‌کردند. افلاطونی‌ها برای هر «بویه» (معادل «واژه») یک معنای عینی در جهان ایده‌ها در نظر می‌گرفتند. ویتگنشتاین متقدم به اموری اشاره می‌کرد که قابل بیان توسط بویه‌ها نیستند و تنها می‌توان آن‌ها را نشان داد (گاهی از طریق ایجاد صداهایی!) در این دنیا هنرمندانی بودند که با ترکیب بوهایی از «آلات بونوازی» آهنگ‌های شامه‌نواز و تأثیرگذار خلق کنند و «بوینده» (معادل «خواننده»)هایی که با بوهای ماندگار خود زندگی را برای ما زیباتر یا قابل‌تحمل‌تر کنند؛ تنها بو است که می‌ماند. در این دنیا حتی داروین هم به کمک انسان می‌آمد تا بوهای کهنه را دیگر نشنود و هر بویی پس از استشمام فوراً ناپدید شود...

همه‌ی این‌ها را در نظر گرفتی؟ خواستم بگویم آن‌وقت در این دنیا «بوی تن تو» حکم «صدای دریا» داشت.

آخرین مطالب
پیوندها

۷ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

تفاوط: فلسفه‌ی کنش

سوسور و ویتگنشتاین متقدم با فروکاهی آگاهی به ساختار کنترل‌پذیر و قابل فهمِ زبان خواستند زهر فلسفه را بگیرند و آن را رام کنند؛ خواسته‌ای هماهنگ با علم‌زدگی نهفته در پوزیتویسم. در نهایت این بازگشت به نیچه بود که فلسفه را از زیر سلطه‌ی علم (ساختار) بیرون کشید. پساساختارگرایی بازگشتی پسا-ساختارگرایانه به نیچه است.

ICU

هر روز تا شب درگیر فراز و فرودهای ویرانگر و یک‌نواختی‌های کشنده ام؛ گاهی حس ناامیدی و بدبختی تمام بافت‌های وجودم را فاسد می‌کند، گاهی کسالت و روزمرگی هر حسی را در من می‌خشکاند. و باز هر روز صبح که بیدار می‌شوم و چهره‌ی نشُسته‌ی معصوم‌اش را می‌بینم سرشار از شور و زندگی می‌شوم.

فرصت دیدن صبحگاهی معصومیت یک چهره می‌تواند زندگی را سر پا نگه دارد.

به نام پدر

چه کسی فکر می‌کرد دستانی که آن‌روزها، و برای همیشه، امن‌ترین دست‌ها بوده‌اند، با نوازش گرم دستان کودکی در شب‌های زمستانی‌اش، تا ابد نقطه‌ی ارشمیدوسی زندگی او باشند؟

مشروعیتِ تاخوردگی

اتفاق جالبی که در دوران معاصر افتاده این است که علوم انسانی بر روی خود تاخورده اند و تامل انتقادی بر روی رشته‌های مختلف مشروعیت یافته است. یک تاریخ‌نگار یا روان‌شناس ابایی ندارد که نشان دهد تا کنون چقدر اندیشمندان این علوم اقتدار ورزیده اند و چقدر معصومیتِ واقع‌نمایی دست‌نیافتنی و توهم‌آمیز است.
مشروعیتِ چنین واکاوی‌های رسواگرانه‌ای باعث شده است که این انتقادها به فروپاشی و حذف این رشته‌ها نیانجامد، و برخلاف دوره‌های پیش لوازم بنیان‌براندازی نداشته باشد.  

Antiismism

می‌خوام یک مکتب بسازم با عنوان «ضدایسم‌گرایی».

دموکراسی کشمکشی

«خرد جمعی» برآیند نیروهایی است که از کانون نهادهای اجتماعی می‌گذرد و از این طریق تحت تاثیر و کنترل نهادهای سیاسی قرار می‌گیرد. اما قدرت سیاسی حاکمیتِ خود را از پنهان ساختن این رابطه، و خودبنیاد و مستقل دانستن امر اجتماعی تثبیت می‌کند. «خرد جمعی» که مبتنی بر رسوب تاریخی روابط قدرت است، به عنوان بنیاد طبیعی و مشروع (و مشروعیت‌بخشِ) امر سیاسی معرفی می‌شود، و سیاست مخالفین خود را این‌چنین در این حلقه گرفتار می‌کند. 

بازگشت جاودان

نیچه با آموزه‌ی «بازگشت جاودان» خود خواسته است که امکان هر معنایی را از واقعیت سلب کند و با نهادن بیهودگی در ذات واقعیت، تمام مسولیت معنادهی و ارزش‌آفرینی را بر دوش انسان نهد.