چرا نباید از رد صلاحیت احمدینژاد خوشحال بود؟
وقتی کاری را تأیید میکنی، یعنی آن را مجاز میدانی و تکرار موارد مشابهِ آتی را نیز تأیید میکنی.
احمدینژاد قرار است به چه دلیلی رد صلاحیت شود؟ به همان دلیل که خاتمی را در صورت آمدن رد صلاحیت میکردند؛ قرار گرفتن در مقابل خواستههای فراقانونی رهبری.
احمدینژاد کدام یک از شرایط ریاستجمهوری را ندارد؟ احتمالا اصلاحطلبان فقط میتوانند بگویند «مدبر» نیست، حتی نمیتوان مدیر بودناش را به راحتی زیر سوال برد. (نداشتن تدبیر کشور را به پرتگاه سقوط میکشاند.) اما آیا طیف مقابل، و به طور خاص شورای نگهبان هم چنین نظری دارند؟ در حالی که مدام از دورهی پیش از روحانی تمجید میشود و آرزوی بازگشت به شرایط داخلی و بینالمللی قبل را دارند، وقتی سیاست خارجی، سیاستگذاریهای فرهنگی، نحوهی برخورد با دانشگاه و فعالیتهای اجتماعی ـ اقتصادی دولت قبل را هنوز تایید میکنند، رد صلاحیت چه معنایی دارد؟ مشکل در ایستادگی احمدینژاد در ماجرای دخالت رهبری در وزارت اطلاعات است، مشکل در سرشاخ شدن با قوه قضاییه است، مشکل در سخنرانی و کنفرانس مطبوعاتی اخیر است، مشکل در نادیده گرفتن توصیهی رهبری بر عدم کاندیداتوری است. به نظرِ طیف مقابل نیز احمدینژاد صلاحیت ریاست جمهوری را ندارد، اما به دلایلی کاملا متفاوت با طیف اصلاحطلب.
اصلاحطلبان نشان داده اند که به خاطر منافع سیاسیشان حاضر اند به راحتی بر سر اصولشان معامله کنند. برای همین هم نمیتوانند جنبش ماندگاری را پایهگذاری کنند ــ شانس آورده اند که اقبال مردم به مدرنیته و جهان غرب جایی برایشان باقی گذاشته.
تأیید اقدام شورای نگهبان در رد صلاحیت احمدینژاد در واقع مشروعیت بخشیدن به رد صلاحیت خاتمی است. مهم نیست چطور بعدا با کلمات بازی شود، مهم این است که مناسبات تاریخی طیف حاکم، و به طور خاص شورای نگهبان، چه تصویری را در افکار عمومی ساخته و ملت در نهایت چه تفسیری از این ماجرا خواهند داشت. کاش یک بار اصلاحطلبان به آینده هم بیاندیشند و در مقابل رد صلاحیت احمدینژاد اعتراض کنند. مردم اگر دوباره به او رأی دادند، باید هزینهاش را هم بدهند؛ عوام هزینهی جهل و بیمسوولیتیشان را، و متفکران هزینهی عافیتطلبی و بیمسوولیتیشان را. نمیتوان به جای مردم اندیشید و تصمیم گرفت، این الفبای دموکراسی است. و سالها بیمسوولیتی را با رانتِ دخالتِ شورای نگهبان جبران کردن، برای جنبش دموکراسیخواهی سم است.