با نظریهی «نظم خودجوش» هایک موافق ام؛ فقط این که سرمایهداری با کالایی کردن نیروی کار و ابتنای بر اصل ارزشِ کمبودِ منابع (عرضه و تقاضا) نظم خودجوش اجتماع را از بیرون بر هم زده است.
---------
یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش میرفت تا این که مدرسهها باز شد.
در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسربچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف میزدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت میکردند و سرو صدای عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار میشد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.
روز بعد که مدرسه تعطیل شد، دنبال بچهها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچهها شما خیلی بامزه هستید و من از این که میبینم شما این قدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. من هم که به سن شما بودم همین کار را میکردم. حالا میخواهم لطفی در حق من بکنید. من روزی ١٠ دلار به هر کدام از شما میدهم که بیایید اینجا و همین کارها را بکنید.»
بچهها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند.
تا آن که چند روز بعد، پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: ببینید بچهها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمیتونم روزی ١ دلار بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟
بچهها گفتند: «١ دلار؟ اگر فکر میکنی ما به خاطر روزی فقط ١ دلار حاضریم این همه بطری نوشابه و چیزهای دیگه رو شوت کنیم، کور خوندی. ما نیستیم.»