صدای دریا

می‌خواهمت، آن‌چنان که موی پریشان باد را

می‌خواهمت، آن‌چنان که موی پریشان باد را

به این بیاندیش که اگر انسان قادر بود از پوست خود بوهای متنوع و ارادی صادر کند، احتمالاً اکنون به جای «صدا» از «بو» برای ارتباط استفاده می‌کرد. تونالیته و چینش‌های متفاوت بوها مانند زبان‌های متفاوت عمل می‌کرد و می‌شد از یک زبان بویایی به زبان دیگر ترجمه کرد. بعد برخی از بوهای پایه به عنوان الفبا انتخاب می‌شد و زبان‌های بویایی قابل نوشتن در قالب نشانگان قراردادی (خط) می‌شدند. در شهرهای بزرگ پدیده‌ی آلودگی بویی به یک معضل تبدیل می‌شد، و اندیشمندان از خشونت بویی سخن می‌گفتند. فمینیست‌ها مردانه بودن «بویمان» (معادل «گفتمان») را نقد می‌کردند و از تأسیس بویمان زنانه، و حتی شاید از برتری‌های بویمان زنانه، دفاع می‌کردند. افلاطونی‌ها برای هر «بویه» (معادل «واژه») یک معنای عینی در جهان ایده‌ها در نظر می‌گرفتند. ویتگنشتاین متقدم به اموری اشاره می‌کرد که قابل بیان توسط بویه‌ها نیستند و تنها می‌توان آن‌ها را نشان داد (گاهی از طریق ایجاد صداهایی!) در این دنیا هنرمندانی بودند که با ترکیب بوهایی از «آلات بونوازی» آهنگ‌های شامه‌نواز و تأثیرگذار خلق کنند و «بوینده» (معادل «خواننده»)هایی که با بوهای ماندگار خود زندگی را برای ما زیباتر یا قابل‌تحمل‌تر کنند؛ تنها بو است که می‌ماند. در این دنیا حتی داروین هم به کمک انسان می‌آمد تا بوهای کهنه را دیگر نشنود و هر بویی پس از استشمام فوراً ناپدید شود...

همه‌ی این‌ها را در نظر گرفتی؟ خواستم بگویم آن‌وقت در این دنیا «بوی تن تو» حکم «صدای دریا» داشت.

آخرین مطالب
پیوندها

۷ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

چانه‌زنی

چه خوب گفته دیوید تامسن:


ایدئالیسم غیر اصیلی که سازگاری غریبی با شیوه‌های چانه‌زنی خشک و کوته‌نظرانه دارد...


(با تغییراتی)

خاطرات تاریکی

نویسنده‌ی مثلاً زرنگ برداشته توی کتاب کلاس هفتم نوشته سبک زندگی برخی از انسان‌ها در مسیر «انسانیت و خداپرستی» است و برخی دیگر در مسیر «حیوانیت و گمراهی». دخترم زیر این دو عبارت خط کشیده و با لبخندی تمسخرآمیز به‌ام نشون میده که ببین طرف چی نوشته!

و من خوش‌حال ام که ابزار شست‌وشوی مغزی بچه‌هامون افتاده دست چنین احمق‌هایی.

دوراهی

سوسیال دموکراسی --> ناسیونالیسم و دولت اقتدارگرا

لیبرال دموکراسی --> سرمایه‌داری و آنارشیسم (دولت حداقلی)

پیامد ناخواسته

ناسیونالیسم آسیایی پیامد ناخواسته‌ی امپریالیسم اروپایی در آستانه‌ی سده‌ی بیستم بود ــ گو این که شکل‌گیری ناسیونالیسم اروپایی نیز در سده‌ی نوزدهم پیامد رقابت‌های امپریالیستی درون قاره بود؛ برآمده از ناسیونالیسم انقلابی فرانسوی و امپریالیسم ناپلئونی.
البته این ناسیونالیسم بر روی فرهنگ‌های پر و پیمان و قدرتمند آسیایی سوار شد، وگرنه همان امپریالیسم اروپایی در بخش بزرگی از آفریقا چنین پیامدهای غلیظ و سرنوشت‌سازی نداشت.

و دموکراسی که پیامد بی‌بروبرگرد ناسیونالیسم بود... به این معنا مدرنیته با انقلاب فرانسه آغاز شد. 

مقتضای طبیعت

به رستگاری نمی‌رسی مگر این که علت مکانیکی بر رفتار تو حاکم باشد، و نه علت غایی.

اینک

مردمی رشدنیافته با ضعف‌های فراوان عاطفی ـــ گنجینه‌ای از شعر و عرفان در پس، و دنیای عقلانیت مدرن در پیش؛ فاجعه‌ای بس عمیق!

زبان - من

گاهی یک احساس آن‌قدر ناپذیرفتنی است که تنها به کمک واژه‌ها ثبت می‌شود. این‌گونه است که تنها به کمک زبان می‌توان خود را انسانی، بس بسیار انسانی دریافت.